چه چیزی با ارزشتر از این که امسال لحظه عید کنار مادرانمان بودیم، چه سعادتی واقعا. یک سفر عالی داشتیم که هم برای ما خاطره انگیز بود و هم به پسرم خوش گذشت. بعد از یکسال و نیم این سفر برای ما مثل اکسیژن ضروری بود و برای من ناکافی. یاسمن عمه ، نسیم خاله ،احمد بابا و دو تا مامان بزرگ یعنی مامان مریم و مامان فلورای سامیار به اندازه ما هیجان زده بودند، ما بیتاب دیدار آنها آنها بیتاب دیدن سامیار سامیار خونه مامان بزرگ باباش، (آخه عشق ،من میام میخورمتا) شمال خانه دریا ...